قصه تلخ پارکی که لالِه/ لطفاً محمودآباد را به عقب برگردانید

صدای شهر: امکان ندارد اهل دهه شصت باشید و پارک لاله محمودآباد را به یاد نداشته باشید ، پارکی که در دهه هفتاد افتتاح شده بود و همگی خاطرات مشترکی از شهربازی آن پارک داشتیم. صدای حرکت چرخ و فلک ها، صدای حرکت تاب ها، صدای الاکلنگ ها و صدای دستفروش هایی که در کناره پارک بودند و خوراکی می‌فروختند.

در آن سال ها که محمودآباد به اندازه این سال ها وسعت پیدا نکرده بود و جمعیت ثابت کمتری داشت ، آن پارک برای خودش ماُمن برو بیایی بود، امکان نداشت پنج شنبه ، جمعه ها آن پارک خالی باشد، از فضای سبز خوب و مناسبی برخوردار بود و از امکانات رفاهی و بهداشتی مناسب تری به مراتب بهره مندی داشت  و خدمات خوبی به مسافرین و شهروندان در حد و اندازه خودش ارائه می‌داد.

شهردار وقت محمودآباد در آن مقطع امکانات شهربازی را آورد و بقایای این امکانات همچنان هست؛ بتن های کف پارک و بتن های گرد گواه بر این موضوع دارند که سابقا در این پارک شهربازی بوده و تاب‌های برقی و سایر امکانات برقی ، ورزشی و تفریحی در این پارک نصب بوده و مردم برای استفاده از آنها ورودی پرداخت می کردند.

روزها و سالها گذشت و هرچه به جلوتر آمدیم و منتظر شدیم تا این پارک به عنوان بهترین پارک در مرکز شهر نامگذاری شود و امکاناتش بیشتر شود و با توجه به افزایش جمعیت و حضور مسافران، افزایش جمعیت شهرنشینی و همجواری با مدارس اطرافش و ساختمان سابق دانشگاه خزر فرصتی پیش بیاید تا توسعه را به خود ببیند و در زمره پارک های خوب قرار بگیرد ، ولی کابوسی بیش برایمان نبود.

پارک لاله زخمی تر ازگذشته شاخه هایش ترک می‌خورد و برگ می‌ریخت، بتن هایی که رنگ می‌باخت، سرویس های بهداشتی که آب نداشت، علف های هرزی که قد کشیده بودند، تابی که توان حرکت نداشت و چرخ و فلکی که دیگر نبود.

پارک به پیمانکار واگذار شد، پیمانکار موظف بود تا بر اساس قرارداد امکانات جدیدی را به پارک اضافه کند و این در حالی بود که پارک به جز چند اتاقک چیز جدیدی به خود ندید و حتی داشته های قبلی اش را هم از دست داده بود.

پارکی که روزی مامن دفن غصه ها و بی قراری های جوانان این شهر بود، پارکی که روزی محل قرار جوانان عاشق این شهر بود و پارکی که خاطرات همه کودکی های دهه شصتیا در آن گم شده است، امروز بیشتر شبیه به یک خرابه است، خرابه ای که معتادان و افراد بزهکار در آنجا فرصت استعمال مواد مخدر پیدا می‌کنند.

در این یادداشت با شهردار فعلی محمودآباد کاری نداریم و مخاطب ما مشخصاً مهدی اختیاری و مسئول جدید سازمان پارک و فضای سبز نیست ، چرا که این فرسودگی و این تخریب به دوره ایشان بر نمی‌گردد و اصلا هم کاری نداریم سرانه فضای سبز در محمودآباد چقدر است، نکته آزاردهنده برای ما این است که چرا ، در همه ابعاد گذشته محمودآباد از امروزش بهتر است.

در گذشته بایست به زور دست کودکی را می‌گرفتی تا وارد پارک نشد و شوق و ذوق کودکان در حال بازی در پارک، سر و صدایی که در آن شور و نشاط موج می زد، نشاط آن حکایت از حیات و بقای پارک داشت ولی امروز این پارک تنها ، خسته و بی رنگ در گوشه ای از شهر افتاده و به جز عده ای افراد معلوم الحال کس دیگری به آن پا نمی‌گذارد و کرونا هم مزید بر علت شد تا بنری در ورودی اش نصب شود و ورود را به آن ممنوع کنند.

سوال‌های زیادی ذهنم را درگیر کرده است، قرارداد واگذاری پارک به چه صورتی بوده است؟ نهاد های نظارتی و پیمانکاری که تعهد داده بود پارک را از درجه و مرتبه ای که بود بالاتر ببرد ، چرا پایین تر آمد؟ سوال های زیادی که چرا شهرداران و شوراهای وقت نسبت به پارک بی تفاوت عمل کرده اند؟

با خودم که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که من و دوستان و هم بازیانم هم در تخریب و کاهش صلابت و اوج این پارک نقش داشته ایم و اگر من انتخابی درست در انتخاب شورای شهر داشتیم و از پس آن انتخاب، شهرداری کارآمد بیرون می‌آمد، اکنون با افسردگی قلم به نگارش نمی‌بردم و از شور و اشتیاق و نشاط جوانان شهرم در این پارک می‌نوشتم.

مسئولین متولی، مدیران شهر در محمودآباد : این هشدار ما را جدی بگیرید ، برای یک جوان محمودآبادی رسیدن به جرم ارزان تر از شادی است . در شهری که سرمایه های اجتماعی کمی دارد و پارک ها جزو معدود بستر سرمایه های اجتماعی آن محسوب می‌شوند نیاز است که حتما سرکشی به موقع صورت گیرد، نیاز است حتما امکانات تفریحی در آن استقرار یابد ،  به مانند شهر های توسعه یافته همجوار که هرروز پارک ها را به‌روزرسانی می‌کنند و امکاناتی را در آن مستقر می‌کنند که ضمن خلق لحظه های شاد برای شهروندانشان موجب جذب توریست و اشتغال می‌شود ولی ما در محمودآباد فقط در حال خوش خدمتی به برخی پیمانکاران و افراد خاص هستیم.

من و نسل من عاشق این بودیم که مدرسه تمام شود یا به اصطلاح امروزی از زنگ مدرسه فرار کنیم و به داخل این پارک بیاییم و برای ساعتی بازی کنیم و فراموش کنیم ریاضی چه ساعتی است و املا چند صفحه است و جغرافیا چه خواهد پرسید.

اما اکنون در شهر سرمان پایین است، مسافری جلویمان را می‌گیرد و می‌پرسد پارک لاله کجاست و با خودمان می مانیم چه جوابی باید به این سوال بدهیم؟ این سوال که از سوال امتحان مدرسه هم سخت تر بود، وی را به ‌کجا هدایت کنیم؟ کدام پارک به معنای واقعی پارک امکاناتی معقولی در آن مستقر است که مسافر با خانواده اش بتوانند از آن استفاده کند؟ چرا از ظرفیت ساحلی و گردشگری مان در محمودآباد بهره نمی‌بریم؟

رسانه ما به عنوان رسانه ای مردمی موظف است از شما چرایی هایی را مطرح کند که حاصل زبان و حرف مشترک تمام شهروندان است و شما به عنوان فرد مسئول و متولی موظف اید جواب بدهید که با پارک ما چه کردید ؟ و چرا امروز پارک لاله، لالِه!؟ و صلابتش را از دست داده؟ این بار بگذارید از مدیران گذشته گلایه مند باشیم که چرا میراث دار خوبی نبودند .

ورودی این پارک دو قلعه باستانی دارد، قلعه ای که حکایت از صلابت داشت، حکایت از شادابی و شور داشت، سرزمینی که در آن نشاط و خنده موج می‌زد و امروز ورودی این قلعه اگر بایستی دو سرباز سرافکنده را می‌بینی که سرشان پایین است که نتوانستند حفظ کنند تمام دلخوشی های یک نسل را.

هر چند وقت یک بار تابلوی پارک عوض می‌شود و پارک به مانند فردی که معلول و لال است جامه جدید بر تن می‌کند در حالی که جسم و جانش بی رمق افتاده و امانش بریده است.

جای درخت های بریده شده، جای امکانات حذف شده، جای روشنایی های خاموش شده، جای مسیری که به ساحل ختم می‌شد و مسیری که در آن روشنایی ها جلوه خاصی در شب می‌داد، جای گل هایی که برای عکس گرفتن در اطرافشان دعوا بود امروز کجاست!؟

لطفا برای ما اعداد و ارقام نیاورید، نفرمایید سرانه فضای سبز کجاست؟ و چقدر است؟، لطفا گذشته شهر را به صلابتش برگردانید و لاله را لاله کنید تا به حرف بیاید و به آغوش کشد نسل جدید جامعه شهر را.

در خاتمه هم ضمن قدردانی از زحمات شهردار و رئیس جدید سازمان پارک ها و فضای سبز شهرداری میخواهیم این پارک را به روزهای اوج خودش نزدیک کند.

به قلم محمد محتاطی فعال رسانه‌ای